+۵۲

ساخت وبلاگ

امکانات وب

داستان از آنجا شروع شد که گفت این دختر اصلا دهن لقه پشت سر همه حرف زده ٬ حتی پشت سر تو .ابروی اون ابروئه ٬ آبروی ما آبرو نیست ٬ من آبروشو میبرم ... همه چیو میگمگفتم به هیچ جام ! هر چی بگه به خودش برمیگرده ...ساعت ها گذشت کنجکاوی امان نداد و پرسیدم چی گفته؟ با ارزشش هاشو بگوگفت : من نمیخخوام دوستیتو خراب کنما :)))) بعدش تعریف کرد !جمله ی اول خنده ام انداخت ...حرفهایی که به اصطلاح پشت سرم گفته بود ٬ یه جورایی مسکنی بود برای درست نشان دادن اشتباهات خودش . مثلا اینکه بگویند این تمشک را میبینی ؟ خب خودشم میپیچونه و نمیگه !ناراحت نشدم راستش بیشتر یاد کسی افتادم که هم سفر دوران جوانی ام بود .و یک سوال در ذهنم گذشت :همه ی ما جنبه ی دانستن حقیقت را داریم؟همه ی ما میتونیم بدون هیچ تفکری بدانیم که تمشک چه کارها کرد ؟و اینکه پشیمان نبودن از کاری اشتباه ٬ لذت ش را دووبرابر میکند من از انچه انجام دادم ناراضی نیستم .اما نمیگویم اگر زمان برمیگشت انجام میدادم :) +۵۲...ادامه مطلب
ما را در سایت +۵۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marmozak بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 15:18

همیشه و هر سال همین طور بود

از ۲۸ شهریور تبریک میگفتن تا ۳۰ ام 

هیشکی ۳۱ ام رو یادش نمیمونه...

انگار ادم وقتی عدد سنش میره بالا کمتر براش اهمیت داره کی چی میگه 

کی کی تبریک میگه ...

انقدر سرت گرمه که یادت میره تولدت کیه!

پ ن : امسال دوستای قشنگم توی دورترین نقطه ی جغرافیایی نسبت به من لطف کردن و با هماهنگی ٬ برام یه سبد گل فرستادن :) 

متفاوت و زیبا 

+۵۲...
ما را در سایت +۵۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marmozak بازدید : 58 تاريخ : دوشنبه 10 بهمن 1401 ساعت: 15:18

داستان از آنجا شروع شد که به روناک زنگ زدم ، دلش پر بود از بچه ها ، از هزینه های خانه مجردی .اوضاعش با دوست پسرش خوب پیش میرفت.گفت چهارشنبه مامانم اینا رفتن ییلاق ،  منم گفتم بیا خونمون باهم شام بخوری +۵۲...ادامه مطلب
ما را در سایت +۵۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marmozak بازدید : 132 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 18:45

داستان از انجا شروع شد که مامان گفت : عاشق شدی دیگه ! معلومه ... ول کن این عشقو گفتم : به جای اینکه پشتم باشی ! اینجوری میگی . باید بهم کمک کنی نه اینکه با یه جمله بگی ولش کن .یهو اروم تر گفت : اگه می +۵۲...ادامه مطلب
ما را در سایت +۵۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marmozak بازدید : 107 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 18:45

بوی پاییز میاد نه ؟

+ تو عاشقی ٬ بوی پاییزو حس میکنی 

خندیدم ...

نه واقعا بوی پاییز نمیاد؟

 

+۵۲...
ما را در سایت +۵۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marmozak بازدید : 146 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 18:45

طول میکشه تا بخوای یکیو از ذهن ات بیرون کنی ٬ چه برسه دلت ...

+۵۲...
ما را در سایت +۵۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marmozak بازدید : 153 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 18:45

هیچ اتفاق خاصی نیوفتاد و انتظار من در اولین روز پاییز پایان یافت 

+۵۲...
ما را در سایت +۵۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marmozak بازدید : 107 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 18:45

اولین باری که صداشو شنیدم ٬ کفم برید 

صداش خیلی دلنشین بود ... 

بعدها دوست داشتم بارها و بارها صداشو بشنوم ...

و جالب تر اینکه هر بار هم برام جذاب بود ...

و بدتر از اون دیگه صدایی نیومد که منو این همه به وجد بیاره ...

 

 

+۵۲...
ما را در سایت +۵۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marmozak بازدید : 138 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 18:45

داستان از اونجا شروع شد که مامان پرسید پسره ازش خبری نشد ؟ خبری داری ازش

نگاش کردم گفتم نه . گفت : ا؟ گفتم : گور باباش 

گفت افرین ٬ پیشرفت میبینم 

گفتم اره دیگه پس چی بگم

گفت : این که مثلا خدا پیغمبر سرش میشد اینکارو کرد چه برسه به بقیه .

با احساسات یه دختر بازی کرد وقتی میدونست نمیشه نباید ادامه میداد.

هیچی نگفتم

رفتم توی اتاقم ...

حالم گرفته شده بود ...

+۵۲...
ما را در سایت +۵۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marmozak بازدید : 145 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 18:45

نمیدونم دارم مراتب لاشی بودن رو طی میکنم یا نه ولی احساس میکنم دور شدم از اون چهارچوب سفت و سختم .و واقعا محیط خیلی ریز روی ادم تاثیر میذاره...داشتم اونروز به دغدغه های روناک و دوست پسرش فکر میکردم . +۵۲...ادامه مطلب
ما را در سایت +۵۲ دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : marmozak بازدید : 143 تاريخ : شنبه 9 آذر 1398 ساعت: 18:45